تلخ تر از تلخ
داشتم برای تدریس درس کودکان حق دارند بخوانیم چهارم ابتدایی که یونیسف را به دانش آموزان معرفی می کنه دنبال عکس و مطلب می گشتم که با یک سری عکس که نمی دونم اسمشون چی بذارم روبرو شدم آخه دردناک واژه ی خیلی کمی برای توصیف این صحنه هاست نزدیک یک ساعت داشتم پای کامپیوتر اشک می ریختم و به این فکر می کردم ما چه جور آدم هایی هستیم در حالی که ما برای بچه هامون همه جور رفاهی را فراهم کردیم از انواع لباس ها و اسباب بازی ها و خوراکی ها بگیر تا بهترین متخصص ها و جشن تولد های اشرافی با تم های مختلف و بریز و بپاش های آنچنانی و حتی براشون وبلاگ ساختیم و حاضریم برای قالب وبلاگشون پول خرج کنیم و تو وبلاگشون روز جهانی کودک بهشون تبریک می گیم براشون هدیه می خریم در حالی که یه سری بچه تو دنیا هستند که از گرسنگی ... خدایا چی بگم به خدا بغض داره خفم می کنه من یک معلمم و یک معلم رسالتی بر دوش داره برای آگاه سازی جامعه من تا حالا برای آگاه سازی جامعه چه کاری انجام دادم هیچی جز این که در روزمرگی های خودم غرق شدم و فقط به فکر اینم که چطور فقط زندگی خودم را بهتر کنم حالا که فکرش می کنم تا چند دقیقه تو دلم فریاد می دم خدایا هستی خدایا می بینی اگه می بینی پس چرا کاری نمی کنی به خدا قلبم درد می کنه خاک تو سر یونیسف که خودش عامل جنایت کودکان در دنیاست من کاری نمی تونم انجام بدم فقط از حرص دلم این درس و نمی دم هر کی هر چی می خواد بگه وقتی یونیسف یه سازمان بی فایده است که هیچ کاری برای این بچه های مفلوک نمی کنه معرفیش به دانش آموزان چه سود در عوضش درس بعدی جهان پهلوان تختی را میدم که حداقل یک جوون مرد بوده که پای اعتقاداتش به ناحق کشته شده واقعا حیف از حدیث پیامبر که اول این درس اومده و حیف از شعر معروف سعدی در آخر درس چرا اصلا چند صفحه کاغذ برای معرفی یک سازمان مترسک حروم کردند از همه ی کسانی هم که این پست می خونن تقاضا دارم عکس ها را ببینند و به همه بگن که یک معلم به نشانه ی اعتراض به یونیسف این درس را در کلاس تدریس نکرد .
عکس ها در ادامه ی مطلب اگه دلش داری نگاه کن
انتظار از خيل مظلومان سزاست