امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

امیر یل مامان

من و پسرم فروردین و اردیبهشت

1393/2/20 17:56
نویسنده : مامان زینب
1,414 بازدید
اشتراک گذاری

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدhttp://zibasaz.niniweblog.com/

سلام جیگیلی مامان محبت

می دونم بازم دیر اومدم ولی از وقتی راه افتادی و بزرگ تر شدی اصلا یه لحظه هم حاضر نیستی ازم دور بشی چون من و بابایی دو تایی می ریم سر کار و شما از خواب که بیدار می شی می بینی هیچ کدوممون نیستیم خیلی ناراحت می شی الهی بمیرم براتcute sad smiley emoticon . بعد از عید هر دومون که از سر کار میایم یه لحظه ازمون جدا نمی شی و هر جا می ری دست دو تامون و می گیری و با خودت می بری حالا اندر احوالات ما از تعطیلات عید تا حالا

تعطیلات عید که خیلی عادی و به مهمون بازی گذشت روز سیزده به در این جا یه شدت بارون میومد و اصلا نشد بریم بیرون بعد از تعطیلات آخر فروردین عروسی خاله صفورا بود که به لطف شما اصلا نفهمیدیم چی شد شب حنا شما بعد از ظهرش خوابیدی مامانی رفت آرایشگاه و بعدش رقتیم آتلیه ولی فقط تونستیم یه عکس سه نفره بگیریم فرداش که عروسی تالار بود هر کاری کردم بعد از ظهرش نخوابیدی فقط سر ربع ساعت رفتم آرایشگاه تو راه کمی تو ماشین خوابیدی ولی چون خواب زده شده به حدی گریه کردی که همه مات مونده بودن دیرتر از همه رفتیم و زودتر از همه هم بر گشتیم چون لطف کردی و کل دکوراسیون سفره عقد و کشیدی پایین و خردشون کردی اصلا نشد ازت عکس بگیرم تقریبا همین برنامه را موقعی که از مکه برگشتن و ختم انعام داشتن انجام دادی و ما هم شام نخورده برگشتیم قربونت برم که اخلاقت نمونست .

چند روز قبل دیدم پشت موهات ناهماهنگ بلند شده بردمت آرایشگاه مخصوص کودکان تو بغل بابایی به حدی گریه کردی که چشمات دیگه باز نمی شد منم که استرس گرفته بودم اصلا به فکرم نرسید ازت عکس یگیرم ایشالا دفعه بعد.

رفتیم آتلیه عکسا را ببینیم خواستم ازت عکس تکی بگیرم ولی اصلا نایستادی  همین که می خواستیم ازت عکس بگیریم میومدی سمت دوربین خلاصه نشد حالا ببینیم کی اجازه می دی.

از وقتی راه افتادی سه جفت کفش خوشگل برات خریدم ولی زیاد زمین می خوری همه می گن اولش همین جوریه بعدا که پاهات سفت شد بهتر می شه 24 این ماه واکسن داری دیگه این آخریشه و دیگه میره تا شش سالگی .    

روز چهارشنبه به مناسبت هفته معلم از طرف مدرسه با همه همکارا رفتیم پیکنیک اول قرار بود بریم ویلا ولی کنسل شد رفتیم باغ خیلی قشنگ بود همه همکارا بچه هاشون اوردن ولی خوب بچه های اونا بزرگ بودن اولش خوب بودی بازی می کردی دنبال یه هاپوی بد بخت گذاشته بودی هر چی از دستت فرار می کرد ولش نمی کردی اگه می ایستاد با کله می رفتی تو شکمش همه بچه ها از ترسشون قایم شده بودن تو می خواستی بگیریش اگه جلوتو نمی گرفتم بغلش می کردی اگه بغلش کرده بودی که با لباسات می نداختمت تو لباسشویی .

طبق معمول با شروع گریه هات همه چیز تموم شد و زنگ زدیم بابایی اومد دنبالمون برگشتیم خونه مامانی قراره تا 13 خرداد بره سر کار بعد از تعطیل شدنم یه سری برنامه برات دارم که امیدوارم مؤفق بشیم راستی برو عکسای قشنگت تو ادامه مطلب ببین .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


این آویز را برا عید زدی جلو ورودی آشپزخونه که ای کاش نزده بودیم چون شما ذوق می کردی و همش از وسطش رد می شدی یه بار من تو آشپز خونه بودم مثل همیشه دنیالم اومدی که فقط یه لحظه دیدم خوردی زمین و رنگت کبود شد اصلا صدات در نمیومد دویدم بغلت کردم که دیدم یکی از بنداش پیچیده دور گردنت و از شدت زمین خوردنت نخ به اوم محکمی از وسط پاره شده فقط چشممم که به زیر گلوم افتاد نزدیک بود از هوش برم از کنار گوشت تا اون یکی همش زخم و خراش بود که خون میومد نمی دونم چه جوری پیچیده بود دور گردنت ما هر چیزی را که احتمال مب دادیم برات خطرناک باشه جمع کردیم ولی این یکی را حدس نمی زدیم کندیم انداختیمش بیرون خدا را شکر جای زخما زود خوب شد دلم نیومد از زخمات عکس بگیرم .

 

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

موهات بلند شده بود بردیمت آرایشگاه ولی فقط گذاشتی پشت موهات مرتب کنه

نایت اسکین

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

هر وقت می ریم خونه باباجون کارت اینه که بری سر شیر آب حیاط آب بازی کنی

نایت اسکین

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

گل رزای خونشون خیلی قشنگ شده ولی نمی ذاری کنارشون ازت عکس بگیرم

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اومدی محل کار مامانی تا بریم گردش از بس گریه کردی نذاشتی لیاس درست و حسابی تنت کنم

 

نایت اسکین

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

این جا هم باغ

 

نایت اسکین

 

گیر داده بودی به موتور یه بنده خدا ترمزش دست کاری می کردی

 

اوردمت اینور باز گریه کنان داری می ری سمت موتور

 داره گل می چینه پسر مامان

نایت اسکین

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

این جا هم خونه ی عزیز جون تازه از خواب بیدار شدی

 

نایت اسکین

عزیزجون برات برنج و خورشت اورده پاش تو عکس معلومه

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

اینم عکس کفش های نازنین پسرم از وقتی راه افتاده براش خریدیم

 

نایت اسکین

 

اینم عکس یه رنگین کمونه که تو آسمون شهرمون تشکیل شده بود می بینی مامانی رو اکثر پشت بوما تانک ذخیره ی آب هست سامون شهری که خودش سرچشمه رود خونه هاست ولی مردمش حتی آب واسه خوردن ندارن با این که امثال بارندگی بیش تر بوده ولی محله ی ما از اسفند ماه از صبح ساعت 9 تا 11 شب آب نیست چرا چون استان های هم جوار آبمون می برن می گن حالا سامونیا باغ میوه نداشته باشن نمی شه نمی دونن مردم این جا آب واسه خوردن ندارن با این که من خودم سامونی نیستم ولی از این حرف زورم میاد چون معیشت مردم بدبخت روستاهای این جا از همین کشاورزیه ولی چون استان ما صاحب نداره و توش دزد زیاد هست همه جوره بهش ظلم میشه . بی خیال تو خودت ناراحت نکن فدات شم .

 

نایت اسکین

تقدیم به پسر نازم

نایت اسکین

نایت اسکین

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان گلی
22 اردیبهشت 93 23:17
سلام زینب جون.خوبی عزیزم... بالاخره با دست پر اومدی...منم حسابی از خوندن نوشته هات کیف کردم...یعنی عروسی خاله صفورا با این اوضاع برگزار شد و تموم شد...خوب بهش از ظهر دیفن هیدرامین میدادی که چاره هر دردی هست.بچه رو بزور میخوابوندی تا شبش حسابی سرحال باشه...آره دیگه بچه راه بیفته همینه...اوایلش که خیلی زمین میخورن.مثلا الان طاها و تارا دیگه مهارتشون کامل شده خوب از اواخر 10 ماهگی راه افتادن.برا امیرجونی هنوز زوده.... وای خدارحم کرد نخ آویز دور گردن بچه افتادخدا رحم کردش.چقدر خطرناک بوده.بچه ها همه عاشق موتورن.طاها و تارا فقط موتور رو به اسم دید یا هن میشناسن.ماشین دوست ندارن کهراستی سامون همون سامان هست؟تو شهر کرد میشه....واقعا در بی آبی بسر میبرین.همیشه سال همینطوریه.یعنی هیچکسی پیگیر نمیشه...چقدر بد؟واقعا سخته با این وضعیت...میلاد حضرت علی هم بر شما مبارکککککککککککک دوست عزیزم...امیر جونمو حسابی ببوس.مراقبش باش
مامان زینب
پاسخ
سلام گلی جونم وقتی نظراتت می بینم واقعا انرژی می گیرم واقعا به من و امیر لطف داری که با این مشغله به ما سر می زنی من که شرمنده همیشه دیر میام آره همون سامون با پل معروفش پل زمان خان اومدی این ورا قبلش بهم خبر بده یه خونه خرابه هست در خدمتتون باشیم یعنی خدایا میشه یه روزی من این دو قلوهای نازنین و مامان عزیزشون ببینم کاشکی بشه میلاد حضرت علی هم بر شما مبارک البته با تاخیر جگرات از طرف من ماچ مالی کن خیلی دوستون دارم .
خاله حدیثه
24 اردیبهشت 93 11:43
عزیزم دلم خیلی دلم برات تنگ شده بود چه عکس های خوشملی انداختی خاله جون
مامان زینب
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از لطف و محبتتون چشماتون قشنگ می بینه ممنون که به یاد ما هستی
مهدی
25 اردیبهشت 93 9:59
سلام وبلاگتون خیلی عالیه مخصوصا این نی نی کوچولوتون تبادل لینک میکنید
مامان زینب
پاسخ
سلام وبلاگ شما هم خیلی قشنگه خوشحال می شم جز دوستان من و امیر حسین باشید .
مامان نرگس
27 اردیبهشت 93 14:47
سلام عزیزم..خوش اومدی و دست پر اومدی چه عکسهای رنگارنگی........هورا هزارماشاله داری بزرگ میشدی هاااااااااااا
مامان زینب
پاسخ
سلام عزیزم جیگر خاله چطوره قربونش برم شرمنده ما چند وقته لبتابمون به لطف امیر منفجر شده با موبایل هم پنجره نظرات باز نمی شه جواب دوستان را هم با مکافات میدم دلم برا عسلت تنگ شده دوست دارم ببینمش از طرف من ببوسش.
مامانی
28 اردیبهشت 93 11:30
سلام .وبلاگ دخترتون قشنگه.ومن همیشه به وبلاگ دخترتون سر میزنم وبا اجازه شما وبلاگشو در وبلاگ دخترم لینککردم خوشحال میشم شما هم اینکارو انجام بدید وبه وبلاگ دخترم سر بزنیدونظر بدهید
مامان زینب
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از لطفت حتما سر می زنم منم شما را لینک کردم راستی مامانی فکر کنم خیلی عاشق دخترتی که همه بچه ها را دختر می بینی بچه ی من پسره
مامان سامیه
3 خرداد 93 10:28
ممنون از اینکه به وبلاگ دخترم آمدید ونظر دادید .گل پسرت وببوس ودعا کن خدا ایندفعه به من یک پسر کاکل زری بده
مامان زینب
پاسخ
ایشالا عزیزم هر چی از خدا می خوای بهت بده ولی هیچ چیزی تو دنیا به پای این گل دختر نمی رسه
مریم مامان دونه برفی
12 خرداد 93 10:23
سلام خانم همیشه به سفر خوش گذشت؟
مامان زینب
پاسخ
قربانت عزیزم جای شما خالی نبودی کمی از گریه های امیر فیض ببری
مریم مامان دونه برفی
12 خرداد 93 10:23
سلام گلم ما تو شهرمون یه قرار کوچیک وبلاگی گذاشتیم . آپم دوست داشتی بیا ببین.
مامان زینب
پاسخ
سلام اومدم دیدم خوشا به حالت ما که حسرت این دیدارا به دلمون مونده ولی از این که می بینیم دوستانموم با هم خوشن ما هم لذت می بریم برای سلامتیشون دعاگوییم
مریم مامان دونه برفی
12 خرداد 93 10:25
وای وای وای خانم معلم حرف .... زدی ؟
مامان زینب
پاسخ
ای وای حرف بوووووق زدم اگه به خاطر امیر حسین نبود که حرف بوق زیاد دارم برا گفتن
فایضه مامانِ عسل
5 تیر 93 23:12
سلام مامانه امیر حسین جونم .... خوبین ایشالله ؟؟؟ امیر حسین نازمو از طرفم ببوسید ... ماشالله خدا حفظش کنه براتون .... پیش ما هم بیاین دوست داشتید تبادل لینک کنیم
مامان زینب
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگ ما اومدید و جویای حال ما هستید چشم حتما میام و لینکتون می کنم خوشحال می شم از دوستانتون باشم .
√بهار مامانه برسام
9 تیر 93 7:45
جون دلم چقدر این ناناز پسملی خوشمل و خوشتیپه؛خدایا از چشم بد در امانش دار الهی من فدای اون گردن نازت شم نفسم...بمیرم حتما کلی هم ترسیدید....خدا خیلی رحم کرده گلم تو رو خدا برای این پسر خوشگلمون تند تند اسپند دود کن راستی اگه میتونی براش یه قربونی یا هر چی که بلاگردونی باشه بده شده یه کمک مالی خیلی کم هم به موسسه ی محک کنی باز حرف نداره من همیشه هر اتفاقی چه خوب باشه چه نه همیشه به محک کمک میکنم و بلافاصله نتیجه ی مثبتش رو میبینم گلم تو رو خدا بیشتر مواظب خودتون باش دور سر این فسقلی ناز بگردم چه کفشای خوشملی داره ناناسی خوش به حالت امیر جون مامانت هم مهربونه ،هم با درایته،هم با گذشت و دلسوزه هم خانوم و کدبانوست هم خیلی خیلی با سلیقه ست خوش به حالت پسملی یه همچین مامان تمام عیاری داری البته بیشتر خوش به حال آقای همسر محترم که چنین گوهر یکدانه ای قسمتشون شده خدا شما ها رو برای هم و برای ما حفظ کنه الهی آمین
مامان زینب
پاسخ
عزیز دلم دیگه داری زیادی ازم تعریف می کنی من هر چقدر هم تلاش کنم به پای شما نمی رسم همه چیز تمومید شما خوش به حال برسام جان که خدا یه مادر نمونه بهش داده بله حق با شماست کار خیر بی جواب نمی مونه ممنونم ازت گلم
√بهار مامانه برسام
9 تیر 93 7:51
گلم عیبی نداره من به خاطر برسام نه عروسی میرفتم نه مهمونی های که میدونستم سر و صدا و افکت های نوری توشون زیاده، خوب بچه طفلی میترسه برای بار اول برسام تویه تولد یک سالگی خودش نورپردازی و اینطور چیزا رو دید ولی باز من سعی میکردم همه چی کنترل شده باشه با اینحال فسقلی اولش ترسیده بود بعد کم کم عادت کرد امیر جون ناناسی رو باید میزاشتی پیش آقای پدر و خودت با خیال آسوده تویه مراسم خواهری شرکت میکردی
مامان زینب
پاسخ
اره واقعا خواهر درست می گی ولی مشکل این جاست که پیش باباش بدون من آروم نمی گیرهدیگه گذشت حالا خدا را شکر امیر روز به روز داره بهتر میشه .