چند روز گذشته
سلام گل مامان امروز جمعست هفته ی قبل عید قربان بود مامانی سه روز پیشت بود شما هم از فرصت استفاده کردی و تلافی این دو هفته ای را که می رفتم سر کار در اوردی حتی نتونستم یه پست تبریک بذارم دیروز هم که عید غدیر بود .همه ی عیدات مبارک باشه عزیزم نازنینم عسل پسرم
راستی دیروز خاله نرگس عقد کرد خاله نرگس کیه ؟ خوب همکار و دوست مامانی که سه سال بازفت بودیم و با هم زندگی می کردیم چه روزایی داشتیم اون روزا فکر می کردیم سخت تر از این دیگه نمی شه آخه دور از خانواده تو یه روستای دور افتاده اون هم کل هفته ولی حالا که فکرش می کنم زیاد هم سخت نبود و شیرینی خودش داشت یه حالتی مثل سربازی واسه پسرا اگه بخوام خاطرات اون روزا را بنویسم خودش یه وبلاگ جدا می خواد منم که همین وبلاگ گل پسرم آپ کنم شاهکار کردم کلی هم عکس از اون روزا از خودمون و شاگردای روستا دارم .
خاله نرگس مبارکت باشه از همین جا می بوسیمت و به شما و داماد خوشبخت یه فرشته نصیبش شده تبریک می گیم .
ناز نازی من یه مدت عادت کردی روزا تا ظهر می خوابی دم غروبی هم یه چرت می زنی اون وقت شبا تا ساعت 2 یا 3 بیداری حالا فکرش بکن مامانی هم باید ساعت 6 و نیم بیدار بشه بره سر کار اشکالی نداره فقط شب اول که این کار کردی خیلی برام سخت حالا دیگه عادت کردم شاگردامم عادت کردن خمیازه های من سر کلاس بشمرن به قول یکی از شاگردام خانم درکت می کنم ما هم بچه کوچیک داریم شبا گریه می کنه نمی ذاره بخوابیم بعضی وقتا می گم خوش به حال اونایی که خونه دارن همه کارشون به موقع انجام می دن غذا پختن آرایشگاه رفتن خرید کردن مهمونی رفتن هر چند همون موقعش هم که مرخصی بودم شما اجازه نمی دادی هیچ کدوم از این کارا را درست انجام بدم .
حالا بذار یکمی از خودت بگم بالاخره تصمیم گرفتی یه تکونی به خودت بدی یعنی چی ؟ یعنی این که از دیشب تا حالا دست می زنی و ذوق می کنی دیشب هم به شوق سینی چایی کمی سینه خیز رفتی خودمونیم ها دیشب کلی کار انجام دادی آخه دیشب شیفت شب بودی و ساعت 2 خوابیدی وقتی باهات بای بای می کنیم فقط دستت بالا میاری البته این جوری هم نیست که تو هیچ کاری بلد نباشی مثلا از چهار ماهگی خیلی قشنگ و کامل چرخای ماشینات یا هر چیز گردی را تاب میدی و می چرخونی اونم با یه انگشت بابا حامد برات یه کره ی جغرافیا خریده که همش تابش میدی از دو ماه پیش گوشی تلفن موبایل یا آیفن که دستت می گیری می ذاری رو گوشت به زبون خودت یه چیزایی می گی وقتی هم با گوشی برات آهنگ می ذاریم خودت آهنگ را با دکمه ی نکست عوض می کنی حتی با گوشی لمسی بابا داخل روروک که باشی میری جلوی تی وی دکمه ی روشن دی وی دی را می زنی و روشنش می کنی اگه سی دی توش باشه شروع می کنه به خوندن اونوقت نگاه صفحه ی تی وی می کنی اگه ببینی صدای عمو پورنگ میاد ولی خودش نیست نگاه من می کنی یعنی بیا بزن تا عمو پورنگ بیاد ماشین لباسشویی را هم خیلی دوست داری تا می چرخه خوشت میاد ولی همین که صدای پر شدن آبش بلند میشه می ترسی و گریه می کنی یاد گرفتی تزئینی های یخچال می کنی می چسبونی دیروز گوشیم دستت بود دیدم همش می زنیش به یخچال فهمیدم می خوای بچسبونیش به یخچال قربونت برم که باهوشی .
یه چند تا کلمه را هم یاد گرفتی بابا و مامان و می می را کامل می گی کلمه ی آگا را هم در مورد خیلی چیزها به کار می بری با لبات صدای بوس کردن در میاری ولی هنوز بلد نیستی کسی را بوس کنی راستی با روروک چنان می دوی که آدم می ترسه خیلی هم با مزه دنده عقب میری آخه قربونت برم خودت راه بری راحت تر نیست تا بخوای روروک به این بزرگی را دنبال خودت بکشی خیلی هم خوشت میاد یه چیزی را هول بدی یا در یه جایی را باز کنی گوشی آیفون را خودت به راحتی بر می داری وقتی صفحش روشن می شه می خندی راستی با مامانی هم قایم موشک بازی می کنی مامانی قایم میشه تو میای پیداش می کنی اونوقت از شدت ذوق جیغ می زنی جدیدا سی دی المو را برات می ذارم یه کمی نگاه می کنی
ولی سی دی های بیبی انیشتین که تو شهریور برات خریدم اصلا دوست نداری نمی دونم چرا گفتن این سی دی ها از سه ماهگی مال بچه هاست یعنی بچه های اونا به حدی باهوشن که تو سه ماهگی این سی دی ها را نگاه می کنن هنوز یه سالت نشده یه کیف پر از سی دی داری البته شاهکار نیستا ولی چون می رم سر کار مجبورم یه جوری سرگرمت کنم ایشالا وقتی راه افتادی دیگه نمی ذارمت پا تی و ی خودم باهات بازی می کنم بابایی برای جشن دندونیت یه تاب برات خریده بود که دیروز وصلش کردیم ولی طبق معمول که شما خیلی کم از یه چیزی خوشت میاد فقط دو دقیقه توش نشستی و دیگه حاضر نیستی توش بشینی ولی در عوض عشق کامپیوتری اگه چشمت بهش افتاد باید بیارمت پاش بشینی تو بغلم روشنش کنم یکمی نگاه کنی تا رضایت بدی تا خاموشش کنم راستی دیروز هم رفتیم چند تا تیکه لباس زمستونی برات خریدیم که همون چند تا تیکه شد 170 تومن حالا بعد عکساشون می گیرم می ذارم برات .
ولی با همه ی این اوصاف مامانی خیلی ناراحته چون همش احساس می کنم که برات وقت کم می ذارم چون وقتی از سر کار میام چون شما خوابت کردی و سر حالی دوست داری بازی کنی ولی مامانی خسته و داغون از بی خوابی شب قبل از سر کار میاد دلش می خواد یه چرت بزنه حتی اندازه ی یه ده دقیقه ولی خوب شما که اجازه نمی دی اگه یه وقت عزیزم مامانی بی حاله و حتی حال حرف زدن باهات نداره باید ببخشی ایشالا بزرگ تر که شدی جبران می کنم قربونت برم الهی یه بوس بده وای آخه تو چقدر خوشمزه ای.