امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

امیر یل مامان

عکسای بیمارستان

1392/6/31 23:20
نویسنده : مامان زینب
967 بازدید
اشتراک گذاری

الهی فدات شه مادر ایشالا دیگه هیچوقت پات به این جور جاها باز نشه دیدن این عکسا زیاد برام خوشایند نیست ولی چون بخشی از خاطرات زندگیت می ذازمشون .

 

 

عزیزم اصلا دوست نداشتی بزارمت رو تخت

 

 

بازم لب تاب خاله صفورا کلی سرگرمت می کرد

 

 

 

 

 

حسابی خوابت میومد ولی نمی خوابیدی

 

 

بمیرم الهی که ازدستت خون رفت

 

 

اعصابت از دست این سرم خرد بود

 

 

بیمارستان عسگریه اصفهان چند تا قاشق به زور پوره هویج خوردی

 

 

عزیزم اتاق که ساکت بود راحت می خوابیدی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان گلی
5 مهر 92 22:56
الهی بگردم.ببین دستهای طفل معصوم چی شده.وای مامانی واقعا چه دلیداشتی.خدا بهت صبرشم داد مگه نهدستهای بچه همه کبود شده.همین بچه بود که تحمل کردش.
الهی چه معصوم خوابیده.ایشالاه دیگه رنگ بیمارستان رو نبینه


آره سخت ترین لحظه ی زندگیم تا الان همون لحظه ی رگ گیری و سرم زدن بود نزدیک بود خودم برم زیر سرم از بس گریه کردم اونا که براشون عادی شده از بس این صجنه ها را دیدن یه جورایی سنگ دل هم شدن ایشالا هیچوقت نه خودت نه نازگلات نه هیچ یک از عزیزانت حتی پیش دکتر هم نرید چه برسه به این جور جاها خیلی مراقب خودت و نازگلات باش .
بهار مامانه برسام
18 مهر 92 7:47
خانمی من واسه این پستت دو تا یا شایدم سه تا کامنت گذاشته بودم ولی فکر کنم ثبت نشده..؟؟!!!!



آره عزیزم ثبت نشده منم هر شب برات دو یا سه تا کامنت میذارم خدا کنه ثبت شده باشن.
بهار مامانه برسام
18 مهر 92 7:51
الهی من بمیرم براتون....
هر وقت به این پست های مربوط به بیمارستان چشمم میفته گریم میگیره...خصوصا از وقتی عکسای عشقم رو تویه بیمارستان دیدم
الهی قربون قدش برش انشاالله دیگه هیچ وقته هیچ وقت حتی یه کسالت خیلی خیلی کوچیک هم نیاد سراغش چه برسه به زبونم لال به ....انشاالله دیگه گذشته بمونه تویه همون گذشته و هرگز تکرار نشه که به خدا من یکی که میمیرم.......
خودم بلا گردونتم امیرحسین جون عزیز دلم انشاالله که همیشه تنت سلامت باشه و دلت شاد و لبت خندون و روزیت بی حد و قسمت از زندگی و این دنیا بهترین ها و زیباترین ها باشه
الهی آمین


خدا نکنه گل همیشه بهارم عزیزم این حرفا را نزن من فدات بشم آره خودمم عکسا را می بینم ناراحت می شم ولی گذاشتمشون تا یادم نره که دیگه هیچوقت به دکترا و بیمارستانای این جا اعتماد نکنم ممنون بهارم منم همیشه برای شما و برسام جون و خانواده ی نازنینت آرزوی سلامتی دارم و وقتی با بچه های مدرسه نماز جماعت می خونم براتون دعا می کنم که همیشه سالم و خوشبخت باشید.
بهار مامانه برسام
18 مهر 92 7:58
قربونت شم خانم گلم هیچ کس جای تو نیست مهربونم تا بدونه تویه اون شرایط چی بهت گذشته......بمیرم برات ناز گلم چه روزایی رو گذروندی.....
خدا رو شکر که گل نازمون زود خوب شد ولی میدونم به شما عزیزترینم خیلی سخت گذشته و حتی سخت تر از اونی که به خود گل پسری گذشت....
گلم از صمیم دل فقط از خدا میخوام دیگه هیچ وقت چنین وضعی حتی خیلی خیلی خیلی کمش هم برات پیش نیاد و خدا رو قسمش میدم به حق و حرمت پنج تن که خودش حافظ گل پسر نازت باشه و همیشه سلامتی و آرامش بهتون بده که به نظر من با ارزش ترین نعمت های خدا همین دو تاست
گلم خیلی دوستت دارم و برات بهترین ها رو میخوام و از خدا میخوام همه چی رو قبل اینکه به من بده به تو عزیز دلن بده و به من اگر هم نداد طوری نیست من با دیدن خوشحالی و رضایت تو خوبم لذتش رو میبرم
گل نازم منو ببخش که تویه اون روزا هیچ کمکی نتونستم بهت بکنم...


بهار گلم ممنون از این همه لطف و محبتی که به من و امیر حسین داری مطمئنم به حدی خوبی که اگه کنارم بودی از هیچ کمکی دریغ نمی کردی دعای خیری که در حقم می کنه خیلی زیاده منم دعا می کنم همه ی چیزهای خوب دنیا مال تو و پسرت باشه ایشالا هیچ بچه ای تو دنیا مریض نشه بهارم هوا دیگه داره سرد میشه مواظب برسام عزیزم باش به قول مادرشوهرم بچه ها نازکن مثل نون حتی نسبم هم نباید بهشون بخوره .