امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

امیر یل مامان

این ویروس با کل خانواده چه کرد

1392/6/30 0:08
نویسنده : مامان زینب
500 بازدید
اشتراک گذاری

اگه ما می رفتیم از دست بیمارستان هاجر شکایت می کردیم حقمون بود آخه کل خانواده را مریض کرد فردای شب اولی که حالت بد شد و ما خونه ی پدر جون بودیم چند نفر از تو بیماری را گرفتن اول نوه ی زن عمو اشرف که یکسال ونیمشه و همون شبی که تو را اصفهان بستری کردن اون را هم دکتر گفته بود بستری کنند که مادرش قبول نکرده بود . بعدش پدرجون حسابی حالش بد شد و رفت اورژانس بعدش خاله افسانه و شوهرش راهی اورژانس شدن . همون روز کذایی مادر مادر جون که خبر نداشت دخترش خونه نیست اومد اونجا و فقط موقع خداحافظی دستت بوسید ولی پیرزن بنده خدا رفت زیر سرم .

خاله معصومه و پسرش سینا بی خبر از همه جا اومدن خونه ی پدرجون که سینا طفلی همون بیمارستان عسگریه با تب بالا و استفراغ شدید بستری شد و دیروز مرخص شد .من هم شب اول تو بیمارستان حالم بد شد ولی به روی خودم نیاوردم و فرداش تا شب نتونستم چیزی بخورم .

می بینی عزیزم یه بیمارستان به علت نداشتن بهداشت می تونه چه فاجعه ای به بار بیاره و نه تنها حافظ سلامت جامعه نیست بلکه سلامت عمومی را به خطر هم میندازه این بلا که خدا را شکر از سر ما گذشت خدا به بقیه رحم کنه .

گل پسرم تو الان حالت خدا را شکر خوبه فقط هنوز حاضر نیستی لب به غذا بزنی و فقط شیر خودم میخوری و این برای  من که دو روز دیگه باید برم سر کار یعنی فاجعه خدا خودش کمک کنه باید شیرم برات بدوشم بذارم تو یخچال خیلی نگران اول مهر هستم وقتی چشمات باز کنی ببینی مامانی پیشت نیست چی کار می کنی بمیرم برات تو را خدا فقط زیاد گریه نکن زود عادت می کنی فدای چشمات بشم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

خاله حسنا
30 شهریور 92 0:48
چه ناناسیه خدا حفظش کنه


سلام عزیزم منون حسنا جون هم خیلی نازه خوش به حالش که خاله به این خوبی داره براش وبلاگ درست کرده حالا مونده تا شیرین کاری های دخملتون ببینید و کیف کنید با افتخار لینکتون کردم.
مامان آوا
30 شهریور 92 9:46
سلام مامانی مهربون امیرحسین عزیزم ای کاش وقتی امیر جون مریض میشه اصلا بیمارستان نبری چون توی بیمارستان چند نوع بیماری دیگه گریبانگیر بچه ی بیچاره میشه و همون طور که گفتی بقیه اعضا فامیل هم دچار میشن.من وقتی دخترم دچار اسهال و یا سرماخوردگی شدید میشد خودم توی خونه مداوا میکردم و فقط با نظر پزشک آنتی بیوتیک های تکراری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!میدادن درمونش میکردم؟؟؟ واسه غدذا نخوردنش هم طبیعیه چون بعداز بیماری اصلا اشتهایی به غذا خوردن نیست یه مدت که بگذره روال عادی میشه . نگران اول مهر نباش خدا بزرگه بالاخره عادت میکنه به خونه ما هم بیا سری بزن اگه بیکار بودی عزیزم.


سلام عزیزم بله حق با شماست بزرگ ترین اشتباه ما هم همین بود پسرم لپاش آب شد عکسای قبلیش که می بینم جیگرم آب میشه .
الان اومدم وبلاگتون وای این دخمل شما چقدر نازه آدم از دیدن عکسش سیر نمی شه خدا حفظش کنه حتما بهتون سر می زنم و با اجازه لینکتون هم می کنم فقط نمی دونم وب من چرا همه ی لینکا را نشون نمیده و اخرش می زنه آرشیو لینک ها باید یه فکری به حالش بکنم .
مامان پريسا خانوم
30 شهریور 92 23:07
خدا رو شكر كه خوب شده خيلي خوشحال شدم نگران غذا خوردنش نباشين كم كم خوب ميشه


سلام عزیزم ممنون توکل بر خدا شاید وقتی رفتم سر کار دید خبری از شیر نیست غذا بخوره دختر نازت ببوس.
مامان گلی
5 مهر 92 22:58
این هم از گرفتاریهای بیمارستان بردن بچه هستا.واقعا آدم چی میتونه بگه.باید تشکر کنیم از کادر محتر بیمارستانهایی همچون...ایشالاه بزودی اشتهای غذاشم بهتر بشه


ممنون مامان گلی جون ایشالا تارای عزیزم که حالش خوب شده خدا کنه دیگه هیچوقت مریض نشه گلم با دو تا بچه و مشغله هات ازت توقع کامنت ندارم همین که خودم میام پیشت و از احوالت خبردار میشم دلم آروم می گیره .
pari
6 مهر 92 12:58
سلام مامان امیر خیلی ناراحت شدم وقتی در مورد مریضی اش خوندم. امیدوارم هیچ وقت دیگه مریض نشه. کارمندی هم واقعا سخته مراقب نی نی گلت باش


سلام عزیزم ممنون دوقلوهای ناز من چطورن باور کن حالا که فرصت چندانی برای سر زدن ندارم دلم براشون تنگ میشه از طرف من ببوسشون .
زینبی
6 آبان 92 23:21
سلام عزیزم.
چون هم اسم بودیم جذب وبلاگ پسر گلت شدم.
بعدشم مطالب این دروان سخت رو خودنم واقعا درکت میکنم چه روزهای سختی رو گذروندی.
هر یک ساعت بیمارستان یک عمر میگذره.


خواهر زادم منپیت داشت 10 روز بستری شد . واقعا زجر آوره عزیزم.میدونم چی کشیدی. خدا نصیب هیچکس نکنه.
ایشالله روزهای خوشی رو کنار گل پسری بگذرونی عزیزم.


واقعا آدم که بیمارستان احساس یه زندانی را داره چون بچه ی طفلی که حالیش نیست برا چی این سرمها را بهش وصل کردن و حق نداره از جاش تکون بخوره ممنون عزیزم که به وبلاگم اومدی دوست داشتی بازم بیا بگو تا لینکت کنم .
الهام(مامان اميرحسين)
7 آبان 92 16:51
سلام زينب خانم همشهري
وبلاگتونو ديدم
خدا پسرتو براتون حفظ كنه!
ا تبادل لينك موافقي؟


سلام عزیزم خوشحال می شم شما اولین همشهری هستید که افتخار آشنایی دادید با افتخار لینکتون کردم .