این ویروس با کل خانواده چه کرد
اگه ما می رفتیم از دست بیمارستان هاجر شکایت می کردیم حقمون بود آخه کل خانواده را مریض کرد فردای شب اولی که حالت بد شد و ما خونه ی پدر جون بودیم چند نفر از تو بیماری را گرفتن اول نوه ی زن عمو اشرف که یکسال ونیمشه و همون شبی که تو را اصفهان بستری کردن اون را هم دکتر گفته بود بستری کنند که مادرش قبول نکرده بود . بعدش پدرجون حسابی حالش بد شد و رفت اورژانس بعدش خاله افسانه و شوهرش راهی اورژانس شدن . همون روز کذایی مادر مادر جون که خبر نداشت دخترش خونه نیست اومد اونجا و فقط موقع خداحافظی دستت بوسید ولی پیرزن بنده خدا رفت زیر سرم .
خاله معصومه و پسرش سینا بی خبر از همه جا اومدن خونه ی پدرجون که سینا طفلی همون بیمارستان عسگریه با تب بالا و استفراغ شدید بستری شد و دیروز مرخص شد .من هم شب اول تو بیمارستان حالم بد شد ولی به روی خودم نیاوردم و فرداش تا شب نتونستم چیزی بخورم .
می بینی عزیزم یه بیمارستان به علت نداشتن بهداشت می تونه چه فاجعه ای به بار بیاره و نه تنها حافظ سلامت جامعه نیست بلکه سلامت عمومی را به خطر هم میندازه این بلا که خدا را شکر از سر ما گذشت خدا به بقیه رحم کنه .
گل پسرم تو الان حالت خدا را شکر خوبه فقط هنوز حاضر نیستی لب به غذا بزنی و فقط شیر خودم میخوری و این برای من که دو روز دیگه باید برم سر کار یعنی فاجعه خدا خودش کمک کنه باید شیرم برات بدوشم بذارم تو یخچال خیلی نگران اول مهر هستم وقتی چشمات باز کنی ببینی مامانی پیشت نیست چی کار می کنی بمیرم برات تو را خدا فقط زیاد گریه نکن زود عادت می کنی فدای چشمات بشم .