چطور شد که مریض شدی
عزیز دلم نمی دونم دقیقا بگم چطور شد فقط می دونم که از 31 مرداد شروع شد رفتیم عروسی دخترداییم که ای کاش نرفته بودیم من که این چند ماه هیچ جا نرفته بودم کاش این جا هم نمی رفتیم اونم فقط برا دوساعت چون تو دوست نداشتی بمونیم حتی عروس را هم ندیدم و برگشتیم تو راه برگشت توماشین اسهالت شروع شد و تمام لباسای خودت و من کثیف شد چون اونقدر زیاد بود که از پوشکت زدبیرون نمی دونم اونجا کسی از بچه ها مریض بود که به تو هم سرایت کرد نمی دونم دستات جایی مالیدی و گذاشتی دهنت باور کن نمی دونم که چطوری اسهال گرفتی .اولش سعی کردیم با لبنیات اسهالت بند بیاریم که مؤفق نشدیم به ناچار بردیمت دکتر رو تابلوش نوشته فوق تخصص الله اعلم چون بعدها هر چی بلا سرت اومد از تشخیص اشتباه این دکتر بود یه سری دارو دادکه مؤثر نبود وقتی تو مدفوعت خون دیدم بردمت پیش یه دکتر دیگه که از اصفهان هفته ای دو روزمی اومد برات آزمایش نوشت و داروهات عوض کرد خدا را شکر جواب آزمایشت خوب بود و کم کم اسهالت هم خوب شد ولی هنوز کامل خوب نشده بودی که سرما خوردگیت شروع شد بینیت به شدت می گرفت ونمی تونستی شیر بخوری سرفه هم می کردی که باز هم بردمت پیش همون دکتر اولی چون دومی تاهفته ی دیگه نمیومد مطبش بعد از معاینه گفت باید بستریت کنیم چون ریه هات صدای خس خس میده نامه ی معرفی نوشت ولی من دلم رضا نبود بابایی که اصلا قبول نمی کرد با بدبختی تو کلینیک از یه دکتر دیگه نوبت گرفتیم گفت از ریه هات عکس بگیریم با سرعت غیر قابل تصوری بردیم و ازت عکس گرفتیم تو هم که خیلی خسته شده وبودی خوابت میومد و گرسنه هم بودی به شدت گریه می کردی و عادت بدی هم که از اول داری که موقع گریه کردن به سرفه می افتی اون دکتر سرش خیلی شلوغ بود یه نگاهی سرسری به عکست انداخت و گفت ببین سرفه هاش شدیده ببر بخوابونش به ناچار به سمت بیمارستان رفتیم که ای کاش قلم پام شکسته بود و تو را اونجا نبرده بودم ساختمونی که اسمش بیمارستانه ولی به تیمارستان بیش تر شباهت داره خدا به همه کسانی که اونجا بستری میشن رحم کنه .