امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

امیر یل مامان

آغاز کولیک

1392/6/10 1:45
نویسنده : مامان زینب
1,292 بازدید
اشتراک گذاری

یادم میاد حامله که بودم یه روز خاله زینب ( خاله ی بابایی )

 

دعوتمون کرد خونشون تا برا مامانی آش بپزه آخه این جا رسمه اگه

 

کسی حامله شد هر کسی از فامیلا دوست داشت آش بپزه  و

 

دعوتش کنه عروس خودش هم حامله بود دخترش مریم پنج روز بعد از

 

تو به دنیا اومد تو یه  زمانی ارشد می شی مامان آخه اول تو به دنیا

 

اومدی بعد نوه ی خاله زینب یک ماه بعد نوه ی خاله همه ناز چهل روز

 

بعد نوه ی دختریش سه ماه بعد پسر خاله معصومه سینا و ریحانه

 

دختر خاله عصمت که همکار مامانی و البته دختر همسایه هم دو ماه

 

از تو کوچیکتره تازگی ها هم شنیدم یکی از همسایه هامون که تازه

 

اومدن تو کوچه روبرویی  دو قلو دختر داره که سه ماهشونه ماشالا تا

 

باشه از این خبرا . داشتم می گفتم اونجا مامانی و زهرا خانوم عروس

 

خاله حسابی در مورد بچه داری با هم صحبت کردن زهرا خانم گفت

 

من می ترسم بچم کولیکی باشه مامانی تا حالا اسم کولیک نشنیده

 

بود ولی به روی خودش نیاورد و گفت به چه دلیل فکر می کنی

 

کولیکی باشه جواب داد آخه برادر کوچیکم که به دنیا اومد کولیک

 

داشت پوستمون کند مامانی یه نفس راحت کشید و تو دلش خدا را

 

شکر کرد که حتما یه چیز ارثیه و ربطی به پسملش نداره ولی

 

نگو که اصلا ربطی به ارث و میراث نداره و یه چیز شایع بین نوزاداس

 

تقریبا سه هفتت داشت تموم می شد که بی قراری صبحگاهیت

 

شروع شد هر کاری می کردم آروم نمی شدی و فقط اشک   

 

می ریختی دیگه روز دهم همه رفته بودن و مامانی تنها شده بود منم

 

که تا حالا بچه کوچیک ندیده بودم نمی دونستم چی کار کنم هر چی

 

بغلت میکردم راه می رفتم شیرت می دادم آروم نمی شدی اونقدر

 

گریه می کردی که مامانی هم شروع به گریه می کرد بالأخره

 

صبر مامانی تموم شد و به بابایی گفت زود بریم دکتر نوبت گرفتیم

 

و رفتیم تا گفتم سلام آقای دکتر یه نگاهی بهت کرد و گفت بچت

 

کولیک داره خانم سعی کن رژیم غذایی بگیری شیر اصلا نخور لبنیات

 

به هیچ وجه حبوبات که حرفش نزن سبزیجات که دیگه جای خود داره

مشغول تلفنمنم مات و مبهوت دکتر نگاه کردم تعجبو گفتم بی زحمت اگه بگید

 

چی بخورم انگار راحت تره گفت ببین خانم تو خودت باید حواست باشه

 

ببینی چی به بچت می سازه چی نمی سازه فقط تا یادم نرفته آجیل

 

و کاکائو هم نخور اگه هم خیلی سختته تا ٤ ماهگی بچه را بده مادر

 

شوهرت بعد چهار ماه برو سالم سرحال تحویل بگیر یعنی این که

 

کولیکش تا چهارماهگی طول می کشه . با این حرفای دکتر فشارم

 

افتاد یعنی تو تا چهارماهگی همین وضعته نسخه ی دکتر را گرفتیم

 

کرایپ میکسچر و دایمیتین نوشته بود دست از پا درازتر برگشتیم خونه

 

و تو را که یک لحظه هم گریت آروم نمی شد بغل کردم و اونقدر راه

 

رفتم تا خوابت برد .

 

اوا مادر چرا این شکلی شدی چرا رنگ و روت سیاه شده چرا موهای سرت ریخته ؟؟

 

 

چی بگم همش دلم درد می کنه دل پیچه دارم آخه این چه وضع زندگیه نگفته بودید این جوریه

بمیرم برات مادر حالا دکتر گفته یه کارایی انجام می دیم اوضاع بهتر می شه .

 

 

راست می گی مامانی مثلا چی کارایی زود تر انجام بدید .

 

 

یه نمونش گهواره سنتی که بابایی وسط مبلا برات بسته

 

 

ببین چه راحت خوابیدی

 

 

می بینم که خوشحالی خودت بگو چرا 

 

 

آخه دکتر گفته برای این که من راحت بخوابم  با ماشین بچرخوننم الانم شنل پلوخوریم پوشیدم برم برا خوابیدن وای نمی دونی چه کیفی می ده تو ماشین خوابیدن در آغوش مامانی

بله بیچاره مامانی همراه تو تمام دست و پاهاش خواب میره

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)