امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

امیر یل مامان

اینم از خرداد

سلام نازنینم عزیز دلم مامانی اومد تا از خرداد برات بنویسه خردادی که خیلی به ما سخت گرفت و رفت چون امشب خیلی خوشحالم زیاد وارد جزئیات نمی شم و و علت خوشحالیم تو پست بعدی می نویسم . عزیزکم از واکسنت برات بگم که با کلی حرص و جوشی که مامانی خورد با 10 روز تاخیر زنگ زدن که بیاین ولی از شانس همون شبش شما یه کوچولو سرما خوردگی پیدا کردی و باز هم نشد که بریم برا تزریق و 5 روز دیگه هم عقب افتاد چهارشنبه که قرار بود بری برا واکسن صبح زود از خوای بیدار شدی و چون مامانی دلش نیومد تنهات بذاره زنگ زد مامان مهناز که نیاد خونمون بعد دو تایی با هم رفتیم مدرسه از بچه ها امتحان گرفتیم و بعدش رفتیم برا واکسن البته فکر نکن به این آسونی ها ...
28 خرداد 1393

روز آخر مدرسه به روایت عکس

  نازنین پسر سلام این پست به شما اختصاص نداره فدات شم و چون فرصتم کمه اول این پست را می ذارم بعدش پست مربوط به خرداد شما که البته از روزی که تعطیل شدم و کلی ذوق کردم که دیگه یه سر و سامونی به زندگیمون می دیم ولی خرداد اون روی خرشا به ما نشون داد و از همون روز 10 خرداد که تعطیل شدم آب خوش از گلومون پایین نرفت حالا بعد میام بهت می گم چطور شد . روز 10 خرداد رفتم از بچه ها امتحان ریاضی گرفتم و ازشون عکس یادگاری انداختم و خلاصه خداحافظی کردیم عکسا را می ذارم چون خداییش شاگردای با حالی بودن . با این که با شلوغ کردناشون و شیطونیاشون و دعوا کردناشون و صد البته درس نخوندناشون اذیتم کردن ولی کلی باهاشون امسال بهم خوش گذشت ...
19 خرداد 1393
1